مایه افتخار

...یادداشــــــــــــــــــــــت های من

بوی مهربانی می آیــــــــــــــــــد...کجا ایستاده ای؟! در مسیر باد؟

مایه افتخار

سنگ فرش کنار خیابان را کنده است

روی جدول نشسته است

عرق از سر و رویش سرسره بازی می کند

و چشمانش خسته است

کسی چه میداند در فکر او چه میگذرد؟

من فقط دست های زحمت کشش را دیدم

و شنیده بودم دختر دم بخت دارد

و پسر دانشجو دارد

تازه فرزند کوچکش هم دوست دارد برود کلاس سفالگری

و خرج دواهای همسرش....

کنار تمام سنگ فرش کنار خیابان را کنده است

گرد هم کنده است

برای 15 اسفند

و حالا پلاستیکی پر از خاک را با خود به خانه می برد

فرزندم؟؟؟؟؟

گلکم.....؟

بیا بابا برایت خاک نرم آورده تا سفالگری کنی

کوزه بسازی

هر آنچه دوست داری بسازی...

و فرزند....

دستان خاکی پدر را می بوسد.

و فردا...

کسی چه می داند

شاید....

شاید با کندن

زمین دست و دل باز شود

او هم مثل من و شما

سوار ماشین های مدل بالا شود

خانه اعیانی برای پسرش بخرد

زنش را برای مداوا به آلمان بفرستد

برای دخترش جهیزیه آنچنانی بخرد

اما انگار...

زمین هم مثل آسمان خسیس شده

وقتی به دریا هم می رود ظرف آبی به همراه خود می برد.

دریا هم خسیس شده

خورشید بدجنس هی می تابد و می تابد

و پوست مرد...

می سوزد و می سازد

و عرق ها همچنان از سر و روی آفتاب سوخته اش سرسره بازی می کنند.

و با زبان

کویر خشکیده و ترک برداشته لبانش را خیس می کند

و ماشین های مدل بالا را می شمارد

به فکر قرض ها و بدهی خود می افتد...

با این حال

هنگامی که از گلدسته نور....

اذان می گویند

تکبیره الاحرام می ایستد

امیدش مثل نور در وجودش سو سو میزند

و بی هیچ قیمتی از دست نمی دهد

اوست مایه افتخار


"پدر"

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:متن بلند عاشقانه, ] [ 1:54 ] [ باران ] [ ]