عهد با دل
تا حالا کنار دلت شرمسار نشسته ای؟ ... بعد با او عهد ببندی چشم و گوشش را ببندد ؟
... هیچ نبیند و هیچ نشنود ؟ ... برایش درد و دل کنی ؟ ... همه ی خوبی ها را بگویی
به بدی ها که می رسی .... بگویی چیزی نبود آن هم گذشت فقط خوبیست که می ماند ؟ ...
مدت هاست دل شکسته ام ... ولی هر بار دلم را دلداری می دهم و جای زخم هایش را مرهَم
می نهم .. اما اکنون که چیزی برایم باقی نمانده چگونه این دل شکسته را وصله کنم ؟
...
روزگار غمگینی است نازنین ... می آیند با حرف هایی از جنس محبت ولی از نوع هوس ....
تلنگری به دلت می زنند ... خوب که وابسته شدی .... خوب که لگد مال شدی .... می
گویند ... تو از خرقه ی آدمیانِ به نوعی بدی ... از خرقه ی آدمیان بد ... و در آخر
امضایی تاریخی زیر آن می زنند و می روند ... و دیگر سراغی نمی گیرند از دلی که ریشه
هایش را در انبوهی از ابهامات لرزاندند ... و تنها برای تو یک ننگ می ماند ... ننگی
که تا عمر داری روی پیشانیت می درخشد .. تا عمر داری دل نیمه جانت بار سنگینش را به
دوش می کشد ...
تو بگو جانم ... تو بگو!
تنهایی بهتر است یا دلی زخم خورده ؟
کدام را بر می گزینی؟
تنهایی و آرامشی سوری ؟!
یا دلی زخم خورده و لحظاتی پر از بی اعتمادی ؟!
نظرات شما عزیزان:
وبی صدا دنبالت میکنم
تا هرآنچه را برایم معما شده،دریابم
حتی دیدار تورا
با ولع وحرص
دنبال میکنم
شاید گره کور ذهنم را باز کنم
پس،گریه کن!
وآنچه را در دل داری بیرون بریز
اگر چه دل آدمی
به این راحتی ها باز نمیشود
واشک ها.......
تنها نشانه ای از خالی شدن اند!!!
خیلی خوب گفتی آفرین...
.gif){kind=small}
راستی قالب جدید هم مبارک
تبادل لینک هوشمند 
آمار
وب سایت: