ترس

...یادداشــــــــــــــــــــــت های من

بوی مهربانی می آیــــــــــــــــــد...کجا ایستاده ای؟! در مسیر باد؟

ترس


میگفتم از تنهایی می ترسم، از اینکه بی تو باشم می ترسم

از اینکه روزی برسد که تورا نداشته باشم می ترسم

از اینکه روزی برسد که مرا نخواهی می ترسم

اما هیچ وقت یادم نبود از هرچه بترسی به سرت می آید....!

 

تنها بودن قدرت میخواهد

و این قدرت را کسی به من داد

که روزی میگفت

تنهاییــــــــــــــت نمیگذارم...

 



نظرات شما عزیزان:

هدیه
ساعت20:05---21 آذر 1391


حوای بی آدم
ساعت12:28---20 آذر 1391
تنهایی حفره ی عمیقیست که با هیچ چیز پر نمی شود.
سلام دوست خوبم پستای تازه رو همشونو خوندم .زیبا بود .منم به روزم ومنتظر قدم های سبزتم.


چیا
ساعت11:55---17 آذر 1391
من خیلی “با احساسم”



ولی یادت نره ؛ تنفرم یه حسه … !


تارا
ساعت18:41---16 آذر 1391
در سرزمین من هیچ کوچه ای
به اسم هیچ زنی نیست...
و هیچ خیابانی...
بن بست ها اما...فقط زن ها را میشناسند
در سرزمین من..سهم زن ها
از رودخانه ها تنها پل هایی است
که پشت سر ادم ها خراب شده اند
اینجا نام هیچ بیمارستانی مریم نیست
تخت های زایشگاها اما پر است
از مریم های درد کشیده ای که
هیچ یک مسیح را ابستن نیستن
من میان زن های بزرگ شده ام که
شوهر برایشان حکم برائت از گناه را دارد
نمی دانم چرا شعار از لیاقتم ...
صداقتم...نجابتم میدهی...!!!!
تویی که میدانم اکر بدانی بکارتی به تاراج رفته
انگ هرزه بودن میزنی و میروی...
اما بگرد پیدا خواهی کرد
این روزها لیاقت ...صداقت و نجابتی که تو
میخواهی زیاد میدوزند.
اینجا زمین است...
حوا بودن تاوان سنگینی دارد


کتی
ساعت18:02---16 آذر 1391
طعم پاک مهربانى ميدهى درانتشار ياس هاى وحشى پيکرت که زلال ميبيند و ناب ميفهمد...


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ چهار شنبه 16 آذر 1391برچسب:شعر کوتاه عاشقانه غمگین, ] [ 14:0 ] [ باران ] [ ]